دخترکی با نام شکست

عروس تنهایی باش نه عروس تن هایی که تنت را برای یک شب می خواهند!

نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:25 توسط دخترکی با نام شکست| |

رسوندمت به احساسم

حضورت راه آخر بود

من اما بي خبر بودم تو دستاي تو خنجر بود

تن من زخمي شد از عشق

يه يادگاري پر درد

به ياد اون كه يك روزي منو پا بند و عاشق كرد

ولي خوشحالم از اين عشق با اين كه سرد و پيرم كرد

يه احساسي به من داد كه

از هر احساسي سيرم كرد...

نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:17 توسط دخترکی با نام شکست| |

تقدیم به کسی که در اوج ناباوری تنهاییم گذاشت و رفت

 

http://www.imagedost.com/images/x97h2hwfax68doyv3j0.jpg

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:4 توسط دخترکی با نام شکست| |

نوشته شده در یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:44 توسط دخترکی با نام شکست| |

این پست را برای زمانی می نویسم که روزهایم سرشار از تکرار شده باشد:
 
سلام
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز دوری خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند!
 
جان من!
نوشتی روزگار رنگ همیشه است، تکراری شده و یکنواخت.
از تو می پرسم تکرار یعنی چه؟
یعنی هر روز خورشید طلوع می کند و هر شب غروب؟
یعنی بهار تابستان می شود و پاییز زمستان؟
یعنی آب دریا بخار میشود، ابر می شود، ابر باران می شود دوباره به دریا می ریزد؟
یعنی انسان متولد می شود، بزرگ می شود، می میرد؟
می بینی؟ اطراف ما پر است از پدیده هایی که مدام تکرار می شوند. چرخه ای از پی چرخه ای دیگر، زنجیره ای از پس زنجیره ای دیگر.
اما... اما بهتر که ببینیم تکراری وجود ندارد، هیچ طلوع خورشیدی مثل روز پیشین نیست. رنگ هیچ پاییزی به مانند پاییز گذشته نیست. تمامی پدیده ها در دل این حرکت دوار به سوی کمال خود سیر می کنند.
 
عزیز روزهای دور
تکرار در نگاه من و توست به این مجموعه عظیم و شگفت آفرینش. اگر زندگی آوایی خاموش گشته، گناه از من و توست؛ و گرنه خورشید هر روز بدون ثانیه ای تاخیر کائنات را به گرمای محبت مهمان می کند. روح اگر مقصد را نشناسد در پیچ و خم مسیرهای نا کجا آباد، فرسوده می شود و خسته. مجروح می شود و زخمی.
بدان که چه می خواهی و انگاه آغاز کن. هراسی به دل راه مده که خدای همه مهر مهرورز آنی تنهایت نمی گذارد. دستانت را به دستان مهربان او بسپار.
 
عزیزکم!
زمین و آسمان و همه انچه در آن است برای تو آفریده شده. برای تو که جانشینی. پس مثل یک جانشین استوار باش و محکم و عاشق. مثل همان روزهایی که می گفتی عاشق بودی و آرام. حتی زیباتر از آن روزها شو. به معجزه ایمانت باور داشته باش.
 
زمان با شتاب می گذرد و فرصت ما برای زندگی همین یک بار است. دلت را خانه تکانی کن تا خستگی هایت پایان پذیرد. دل جای خانه غیر نیست.
عاشق باش و عاشقانه زندگی کن.

گفتم: خسته‌ام!
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره !
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم!
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیک بودن توبرای من کوچیک خیلی دوره..تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و صبرم کمه ..یه اشاره کنی تمومه.
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته!
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد بود.......

نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |

چند سطری برای زندگی

دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو

بلکه

به خاطر شخصیتی که من به هنگام با تو بودن پیدا می کنم

هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد

و

کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود

اگر کسی تو را آنقدر که می خواهی دوست ندارد

به این معنی نیست

که تو را با تمام وجودش دوست ندارد

دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد و قلب تو را لمس کند

بد ترین شکل دل تنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی

و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید

هرگز لبخند را ترک مکن حتی وقتی ناراحتی

چون

هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود

تو ممکن است در تمام دنیا قفط یک نفر باشی

ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی

هرگز وقتت را با کسی که حاضرنیست وقتش را با تو بگذراند نگذران

شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی

و سپس شخصی مناسب را به این ترتیب وقتی او را یافتی

بهتر می توانی شکر گذار باشی

به چیزی که گذشت غم مخور به آنچه که پس از آن آمد لبخند بزن

همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند

با این حال همواره به دیگران اعتماد کن

و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی خود را به فرد بهتری تبدیل کن

مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آن که دیگری را بشناسی

و انتظار داشته باشی او تو را بشناس

زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار

بهترین چیز ها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری

نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:39 توسط دخترکی با نام شکست| |

 


 

زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست،هر کجا خندیدیم زندگانی آنجاست آنکس که از اول می داند کجا می رود

 

خیلی دور نخواهد رفت!

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

 

فکر کردن در مورد عشق، صحبت کردن در مورد عشق و آرزو کردن عشق معمولا ساده است

 

 

ولی‌ تشخیص دادن عشق همیشه ساده نیست حتی زمانی‌ که آن را در دست داریم

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

 

به افکارت عادت نکن

 

 

از به چالش کشیده شدن باورهایت نترس

 

 

وگاهی از سمت اندیشه های دیگران بیندیش

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

 

انسان از زمانی موجودیت پیدا می‌کند که به دنیا می‌آید و
از زمانی آغاز به “زندگی” می‌کند که روحش را به پرواز در آورد

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

شاد بودن هنر است ! شاد کردن هنری والاتر ! لیک هرگز نپسندیم به خویش … که چو یک شکلک بی جان شب و روز … بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما بادا !!

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

 

گاهی اوقات برای فرار از تمامی کلیشه ها
انقدر بر خلاف جهت حرکت می کنیم
که خود کلیشه می شویم

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

مثل بادبادک باش با اینکه می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده !
ولی بازم تو آسمون می‌رقــــ ــصه و می‌خنده…….!

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پرسیدم دوست بهتر است یا برادر ؟

 

 

 

خدایا آنــگونه زنــده ام بــدار که نشــکند دلی از زنــده بودنم

 

 

و آنــگونه بمیــران که کـسی به وجــد نیاید از نبــودنم

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد

 

 

روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 


کودکی فال فروش را پرسیدم چه میکنی؟ گفت : به آنانی که در دیروز خود مانده اند ،فردا را میفروشم !

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

 

 

گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

 

عشق ، خطای فا حــــ ــش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بزرگ ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است
که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌ باشد،نه شعور لازم برای خاموش ماندن

 

نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:35 توسط دخترکی با نام شکست| |

 

دست هایت را دوست می دارم

وقتی غبار از شیشه ها می روبد

و هر صبح آفتاب مهربانی را در دیدگانم می کارد

صدایت را دوست می دارم

وقتی در هر طلوع،

بیداری را عاشقانه زمزمه می کند

عطر تو جان پناه من است

 وقتی هر شب، با غبار ملال تلاشی پی گیر

مرا در آغوش می کشی

آه ای مادر!

ای شمع همیشه روشن

در مجاورت زلال بودن تو

عطش تند خواهش هایم فرم می نشیند

کولبار تنهاییم را، از شانه های تکیده ام

چه آسان برمی گیری!!

در نگاه آسمانی ات،

در هر شیار پر رنج چهره ات

در آن دستان پیرو خسته ات

که با جنبشی مهربان

خانه را مکرر می آراید -

من شادی جهان را و عشق خدا را می یابم

دست هایت را دوست می دارم

وقتی غبار از شیشه های دلم می روبد

گرمای دستهایت بر خانه دلم ابدی باد...!!

 

بگو چه می توان گفت ...بیا باز هم کلمات را به من بیاموز

آن کلمه ای که بتواند چینهای صورتت را نوازش کند

کلمه ای که بتواند به بیداری شبهایت خواب را ببخشد

مادر بیا....بیا و خودت بیاموز که چگونه عشقت را سپاس بگویم......

نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:1 توسط دخترکی با نام شکست| |

 
نگاهت با منه اما خيالت رو نمي دونم
 
تو اين راهي كه ميرم من يه بن بستيه مي دونم
 
من از حادثه لبريزم تو و خواب پريشوني
 
نگاهت مي كنم اما نگاهم رو نمي خوني
 
تو آغوش كدوم رويا تو رفتي كه فراموشي
 
صدات كردم و مثل شب سكوتي سرد و خاموشي
 
كدوم حسي تو رو از من گرفته مثه تنهايي
 
دل آرومي ندارم من تو اين لحظه كه اينجايي
 
به دنبال يه خورشيدم تو تن برفي دستات
 
خيالت پي كي رفته من و رد مي كنه چشمات
 
غروبهاي نگاه تو يه احساس غريبونست
 
پشيموني تو از اينكه كنارت دل ديوونست
 
تو اين راهي كه رفتم من دو راهي تو و قلبم
 
يه احساسي به تو دارم نميذاره كه برگردم
 
همونقدر كه ازم دوري خيالم به تو نزديكه
 
يه سوسوي ضعيفي هست نباشي خونه تاريكه
 
يه شب خواب تو رو ديدم يه عمررفته فراموشم
 
نميدم قلبت و حتي برنگردي به آغوشم
 

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:14 توسط دخترکی با نام شکست| |

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم


BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟


SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟


DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد


BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر

 

نوشته شده در یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:36 توسط دخترکی با نام شکست| |

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود؛شش روز میگذشت ؛فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای؟ باید دویست قطعه متحرک داشته باشد؛که همگی قابل جایگزینی هستند؛باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند؛باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود!بوسه ای داشته باشد که بتواند از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته درمان کند و شش جفت دست داشته باشد؛فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد؛گفت شش جفت دست؟امکان ندارد؟خداوند پاسخ داد فقط دستها نیستند!مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند!این ترتیب؛این می شود یه الگوی متعارف برای آنها؛خداوند سری تکان داد و فرمود بله ؛یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار میکنید؟که از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان؛یک جفت برای پشت سر که آنچه را لازم است بفهمد؛و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند؛بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش می دارد؛خداوند فرمود چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است تمام کنم؛از این پس می تواند هنگام بیماری خودش را درمان کند؛یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد؛فرشته نزدیک شد و به زن دست زد؛اما ای خداوند او را خیلی نرم آفریدی؛بله نرم است؛اما او را سخت هم آفریده ام؛ تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد؛فرشته پرسید فکر هم میتواند بکند؟خداوند پاسخ داد نه تنها فکر میکند بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد؛ آنگاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد ای وای این چیست!!!!خداوند فرمود اشک است؛فرشته پرسید اشک چیست؟خداوند گفت اشک وسیله ای است برای ابراز شادی ؛اندوه؛درد؛ناامیدی؛تنهایی؛سوگ و غرورش؛فرشته متاثر شد و گفت زن ها واقعا حیرت انگیزند؛زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند؛همواره بچه ها را به دندان میکشند؛سختی ها را بهتر تحمل میکنند؛بار زندگی رابه دوش میکشند؛شادی؛عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند؛وقتی میخواهند جیغ بزنند لبخند میزنند!وقتی میخواهند گریه کنند؛آواز میخوانند!وقتی خوشحال هستند گریه میکنند!!!!!!و وقتی عصبانی هستند می خندند!!!برای آنچه باور دارند میجنگند؛در مقابل بی عدالتی می ایستند؛وقتی مطمئن هستند راه حل دیگری وجود ندارد؛نه نمی پذیرند....بدون کفش نو سر میکنند که بچه هایشان کفش نو داشته باشند؛برای همراهی یک دوست مضطرب با او به دکتر می روند؛بدون قید و شرط دوست می دارند؛وقتی بچه هایشان به موقعیتی دست پیدا میکنند گریه میکنند و وقتی دوستانشان پاداش میگیرند می خندند؛در مرگ یک دوست دلشان میشکند؛در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند؛با این حال وقتی میبینند همه از پا افتادند قوی و پابرجا می مانند؛آنها می رانند؛می پرند؛راه میروند؛میدوند که نشانتان بدهند چقدر برایشان مهم هستید؛قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد؛زنها در هراندازه و رنگ و شکل می دانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد؛کار زنها بیش از به دنیا آوردن بچه است؛انها شادی و امید به ارمغان می آورند؛انها شفقت و فکر نو می بخشند؛زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند؛خداوند گفت این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد؟فرشته پرسید چه عیبی؟خداوند گفت قدر خودش را نمی داند.......

وقتی سرم رو توی بغلت گرفته بودی ياد اين مطلب افتادم راستی من توی اون لحظه هيچ غمی نداشتم


نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:1 توسط دخترکی با نام شکست| |

امروز دلم خیلی گرفته بود و میخواستمحالم از همه چیمیخوره . به نظر شما چیکار کنم که از این حالت در بیام . بعضی وقتا میخوام از شدت عصبانیت یا بزنم این کامپیوتر مویا طرفی که دلمو شکسته باور کنید دیونه نیستم . فقط و وقتی میگم برای اون میتپهووقتی خواستم و از شدت عصبانیت در حالمیشم . حق من این نیست . خاک تو سرت که بویی از انسانیت نبردی حالم ازتمیخوره . اصلا خودمو عشقهمیزنم میرقصمیادی هم ازت نمیکنم .تا تو هم از بی توجهی من به حالت برسی . ببینی چه کیفی داره سر کار گذاشتن بنده های خدا و چه زجری میکشه طرفی که سر کار گذاشته شدهبرات متاسفم. بچه ها برای شادی روحش که برای من مرده اجماعن

نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:33 توسط دخترکی با نام شکست| |

 

از خدا پرسيدند :

اگر در سرنوشت ما همه چيز را از قبل نوشته اي،آرزو كردن چه سودي دارد؟

خداوند خنديد و گفت:

شايد در سرنوشت تو نوشته باشم: هرچه آرزو كردي!

نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:31 توسط دخترکی با نام شکست| |

چراغ گریه روشن کن شب دلشوره و رفتن

کناراین شب زخمی بمون بامن بمون بامن

ببین امشب به یاد تو فقط از گریه می بارم

حلالم کن تو می دونی دل بی طاقتی دارم

تماشا کن صدایی که به دست بادها دادی

تماشا کن چراغی که به تاریکی فرستادی

میون رفتن و موندن کنار تو گرفتارم

تن بی سرسربی تن بگودست ازتوبردارم

اگربعداز تومی مونم اگربعد از تومی پوسم

خداحافظ خداحافظ تو را با گریه می بوسم

خداحافظ...خداحافظ

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:اشک ,مرگ,رفتن,ساعت 19:24 توسط دخترکی با نام شکست| |

 
 می گویند قسمت نیست
حكمت است...؟

خدایا من معنی قسمت و حكمت را نمی دانم
اما تو معنی طاقت را می دانی !!!
مگـــــه نـــــــه؟؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:20 توسط دخترکی با نام شکست| |

نوشتم که نگی بی وفام

نوشتم که نگی ازت جدام

نوشتم تابدونی به یادتم

تا ته هر دو دنیا باهاتم

              نوشتم ولی ببین چه سردم       

نوشتم ولی ببین چه تنهام

دست خودم نیست بی رنگی نوشته هام

چونکه دلم  پر از غمه

پر از غمه دل تنگی هام...

نوشتنم بهانه می خواست

بهانه دل تنگی هام.....

غمم داره زیاد میشه

اشک ها داره جاری می شه

بلکه یه کم دل باز بشه

نوشتنم دلیل می خواست

 تویی دلیل غصه هام......

نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت 9:52 توسط دخترکی با نام شکست| |

من به پایان رسیدم امروز......

به پایان یک عشق اشتباهی.......

به پایان یک جاده ی تنهایی......

من به سکوت رسیدم امروز....

یک سکوت جاودانه...... یک سکوت همیشگی.......

من به انتهای زندگی رسیدم امروز......

مرگ عشق را  به چشم دیدم اما......

ااو رفت از این دنیای بی رحمانه.......

من اما باید بمانم و نظاره گر باشم

نظاره گر یک دنیا خاطره ی بیگانه.......

این است تمام واقعیت امروزم:

شکستن....سوختن.... خاکستر شدن و تمام شدن

من به پایان رسیدم امروز.......

JPEG Image

نوشته شده در پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:,ساعت 9:50 توسط دخترکی با نام شکست| |

گفتند: شکست يعني تو يک انسان در هم شکسته اي!


گفت: نه ! شکست يعني من هنوز موفق نشده ام.

گفتند شکست يعني تو هيچ کاري نکرده اي.


گفت نه! شکست يعني من هنوز چيزي ياد نگرفته ام.

گفتند : شکست يعني تو يک آدم احمق بودي.


گفت نه! شکست يعني من به اندازه کافي جرات و جسارت داشته ام.

گفتند : شکست يعني تو ديگر به آن نمي رسي.


گفت : نه شکست يعني مي بايد از راهي ديگر به سوي هدفم حرکت کنم.

گفتند : شکست يعني تو حقير و نادان هستي


گفت: شکست يعني من هنوز کامل نيستم.

گفتند: شکست يعني تو زندگيت را تلف کردي.


گفت نه! شکست يعني من بهانه اي براي شروع کردن دارم.

گفتند: شکست يعني تو ديگر بايد تسليم شوي!


گفت : نه! شکست يعني من بايد بيشتر تلاش کنم.

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:10 توسط دخترکی با نام شکست| |

 
محبت شدیدی که سابقا ابراز میکردم
 
دروغ وبی اساس بود و در حقیقت نفرت به تو
 
روز به روز زیادتر میشود و هرچه بیشتر ترا میشناسم
 
پستی و وقاحت تو بیشتر در نظرم آشکار میگردد
 
در قلب خود احساس میکنم که ناچارباید
 
از تو دور باشم و هیچگاه فکر نکرده بودم که
 
شریک زندگی تو باشم زیرا ملاقاتهاییکه اخیرا با تو کردم
 
طبیعت و زمانه روح پلیدت را آشکار ساخت و
 
بسیاری از اخلاق و صفات تو را به من شناساند و میدانم که
 
خشونت طبع و تند خوئی ترا بدبخت خواهد کرد
 
اگر عروسی ما سر بگیرد مسلما همه عمر خود را با تو
 
به پریشانی و بد ختی خواهم گذراند و بدون تو عمر خود را
 
در نهایت شادکامی طی خواهم کرد در نظر داشته باش که روح من
 
هیچگاه بتو رام نخواهد شد و نفرت و کینه ام پیوسته
 
متوجه تواست این نکته را باید در نظر داشته باشی و بدانی که
 
از تو میخواهم آنچه را که گفته ام شوخی و مسخره نکنی و بدانی که
 
این نامه را از صمیم قلب مینویسم و چقدر تاسف میخورم اگر
 
باز هم در صدد دوستی با من باشی با نهایت نفرت از تو میخواهم
 
که از پاسخ دادن به این نامه خودداری کنی زیرا نامه های تو سراسر
 
مهمل و دروغ است و نمیتوان گفت که دارای
 
لطف و حرارت میباشد بطور قطع بدان که همیشه
 
دشمن تو هستم و از تو بشدت متفنر هستم و نمیتوانم فکر کنم که
 
دوست صمیمی و وفادار تو هستم
 
 
دوست خوبم
 
 
اگر می خواهی بدانی که راز این نامه چه بوده است
 نامه را یک بار دیگر یک خط در میان بخون .

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:0 توسط دخترکی با نام شکست| |

چرا جدایی و شکست <a href="http://tehrankids.com/index.php?do=cat&category=poem" title="اشعار و مطالب عاشقانه">عشق</a>ی سخت است؟

 

 

دانشمندان معتقدند دلیل اصلی دشوار بودن جدایی و شکست عشقی در مغز انسان نفهته است. تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که دچار این حالت می‌شوند مشابه با اشخاصی هستند که برای ترک اعتیاد تلاش می‌کنند.
با بررسی مغز افرادی که به تازگی دچار شکست عاطفی شده و برای مثال طلاق را تجربه کرده‌اند دانشمندان متوجه شکل الگوهای خاصی در مغز انسان شدند که به این مشکل دامن می‌زند.
دانشمندان متوجه شدند مردان و زنانی که طلاق را تجربه کرده‌اند با نگاه کردن به عکس همسر سابقشان نواحی خاصی در مغزشان فعال می‌شود که مرتبط با کنترل احساسات، دریافت پاداش و نیاز اعتیاد گونه است و علاوه بر آن احساس وابستگی و درد و رنج حاصل از جدایی را در فرد تقویت می‌کند.
این مطالعات نشان می‌دهد که چرا برای بسیاری از افراد غلبه بر حس ناشی از جدایی مشکل است و چرا برخی در هنگام بروز این مشکلات عاطفی رفتارهای افراطی مانند خودکشی از خود نشان می‌دهند.
دکتر هلن فیشر از دانشگاه راتگرز که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: عشق مانند اعتیاد است. احساس علاقه می‌تواند مانند یک اعتیاد قدرتمند در بدن انسان شکل بگیرد که جدایی می‌تواند تاثیرات بسیار مخربی روی ذهن و روان انسان‌ها داشته باشد.
فیشر در این باره گفت: ما فکر می‌کنیم که شکل مغز برای پذیرش عشق از میلیون‌ها سال قبل برنامه ریزی شده است که باعث می‌شود اجداد ما بتوانند انرژی و وجود خود را برای یک نفر متمرکز کنند و فرآیند همسریابی را آغاز کرده و ادامه دهند.
زمانی که شما در فرآیند جدایی وارد می‌شوید یکی از بهترین مواهب زندگی را از دست می‌دهید. مغز شما طوری فعالیت می‌کند که شما را وادار به بازگرداندن همسرتان کند و این حالت می‌تواند به شکل اعتیاد گونه عمل کند.
فیشر و همکارانش مغز 15 داوطلب را که به تازگی دچار شکست عاطفی شده بودند اسکن کردند. این افراد با وجود پایان یافتن زندگی مشترکشان هنوز هم به همسر خود علاقه داشتند. به طور متوسط این افراد دو سال با همسر خود زندگی کرده بودند و تقریبا 2 ماه بود که از او جدا شده بودند.
در این تحقیقات از سوالات خاصی استفاده شد تا شدت عشق و علاقه این افراد بررسی شود. بررسی‌ها نشان داد که این افراد 85 درصد از اوقاتی را که در بیداری هستند به همسر خود فکر می‌کنند.
این تحقیقات نشان داد نگاه کردن به تصویر همسر سابق باعث فعال شدن قسمت‌هایی از مغز می‌شود که با پاداش و انگیزه مرتبط هستند. این ناحیه در افراد علاقه مند هم به شدت تحریک می‌شود و رضایت فرد از زندگی گذشته‌اش یا داشتن خاطرات بد از آن دوران معمولا تاثیری در فعالیت این ناحیه ندارد.
به عبارت دیگر جدایی برای بسیاری از انسان‌ها بسیار مشکل است و حتی می‌تواند فرد را با مشکلات عاطفی شدید مانند افسردگی و ناامیدی رو به رو کند.
چاره چیست؟
البته برای این افراد روش‌هایی هم برای غلبه بر این احساس وجود دارد. دانشمندان متوجه شدند زمان بهترین مسکن است. هرچه زمان بیش‌تری از جدایی می‌گذرد به همان اندازه فعالیت بخش‌های مرتبط کاهش پیدا کرده و ممکن است از شدت علاقه فرد کم شود.
گذشت زمان سبب می‌شود فرد بتواند منطقی‌تر در مورد گذشته خود بیندشید و خوبی‌ها و بدی‌های آن را بهتر بسنجد. این موضوع سبب می‌شود او بتواند بهتر در مورد گذشته خود قضاوت کند.
این بررسی‌ها هم‌چنین نشان می‌دهد صحبت کردن در مورد این موضوع یکی از بهترین روش‌ها برای کاهش اثرات آن است.
با این کار شرایطی برای مغز فراهم می‌شود که می‌تواند بهتر در این مورد تفکر کند و روش‌های موثری برای کنار آمدن با آن ابداع کند.

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:58 توسط دخترکی با نام شکست| |

چقدر یک احساس می تواند سنگین باشد.و چقدر غمگین.آنقدر که مرد جوانی چون مرا زنجیر و زمینگیر کند.و آه که این به زنجیر بودن آزادم نمی کند.چون برامده از عشق است و رهایی را باطل می سازد.همین حالاست که مسلول و عبیر حالات غمگین و بی پایانی هستم که صبحم را همچوم شبی غلیظ و دلگیر کرده.همین حالاست که این سکه ی سبک و دوروی عشق و نفرت را به گمان شیر یا خط بالا و پایین می اندازم.و متحیرم که چرا همیشه آنچه را که طلب نمی کنم، مطلوب میشود.همینک که این این سکه را بر پایه علقه ی مشکوک دو گانه مبهمی بارها پست و مرتفع می کنم، آبستن درد مند همان حس غمگین و دردناکی میشوم که مرا از خودم متولد می سازد.نطفه ای که با عشق خون می شود.خونی که با عشق گوشت می شود.گوشتی که با عشق استخوان می شود.و جنینی که با نفرت متولد می شود.و بدین سان می شود که بر او اذان اتهام می خوانند و او را به طواف مجازات می برند.یک عمر نفرت به جبران نه ماه عشق.و همیشه سکه ی دوروی بی حس عشق و نفرت همینگونه معنا می دهد.همیشه همینگونه می زاید و می گریاند.همیشه عشق می گیرد و همیشه نفرت می دهد...

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:57 توسط دخترکی با نام شکست| |

انتظار

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه.اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !

 تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!

 تنهایی،چشم براه بودن،غم،غصه،نا امیدی،شکنجه روحی،دلتنگی،صبوری،اشک بیصدا،

هق هق شبونه،افسردگی،پشیمونی،بی خبری و دلواپسی و .... !

برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد

 و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد

 تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!!

 متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد...

و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ...

 از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:52 توسط دخترکی با نام شکست| |


خسته ام از رفتم ، رفتی ، رفت ها

همیشه حرف از رفتن هاست

کاش کسی با آمدنش غافلگیرمان کند...

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |

+ اگر بعد از گذشت دو سال هم قلب شکسته تان التيام پيدا نکرد، ديگه فايده نداره قلبتون

+ بهترين روش درمان قلب شكسته قلبتون را عوض كنيد




نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |


من شکستن نمیدانم ، ولی هر کس از کنارم گذشت شکستن را خوب بلد بود
دلم را، عهدش را ، غرورم را ، کمرم را
کمرم را ....


نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |


تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم
باز نه زخمهای من خوب میشود
نه زخمهای تو ...!

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |


همـیشه که نـباید زلزله بیاید
که ویرانی را ببـینی
همـین کـه تـنها شـدی ویـرانی......!!!!!


نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |


خدایا حافظ قلب او باش و قلب او را همیشه درون پرهای نرم زیبا

حفظ کن و قلب او را از هر درد و رنج بدور کن خدایا قلب او را در

قفسه سینه اش شاد قرار بده . در قلب او مهر و عوطوفت را

 جاگزین کینه و نفرت کن .الهی امین

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |

احساسات برای بالا آوردن است ! احساسات تنها نقطه ضعفیست که با ظاهری دلنشین، فریبت میدهد

همه آنرا خوب میدنند چون از بهره مندی اش رضایت دارند. اما تکلیف آنکه دوست میدارد چیست ؟

قلبی که جز برای خون رسانی به بدن میتپد، برای زجر کشیدن است.

چه بازی جالبیست که همه از بازی با قلب و احساس لذت میبرند؟ چرا انسانها برایم قابل درک نیستند؟ چرا من اینگونه ام ؟ 

به خداوند ایمان دارم. اما گمانم این همه امتحان برایم بس باشد. من نه ایوبم،  نه پیامبر و نه قدیس. یک انسان معمولیم با خواسته و توقعی معقول  از آنچه از عشق، معشوق و احساس میبایست باشد. نمیدانم چرا هر آنچه برایم پیش میاید نا معقول است. آیا دلیلش نا معقول بودن احساس است؟ تا به کی احساس اشتباه به فرد اشتباه؟ تا به کی بازی؟؟

بازی شاید زیبا باشد اما توانی برای بازی ندارم. نیاز شاید طبیعی باشد اما طاقتی بر نیاز هم نیست. جوابی هم برای بی نیازی از این نیاز نیست. 

دردناک است تا دل ببندی دوری ببینی. زجر آور است از آنکه به هزار زبان گفته دوستت دارم، حتی به زبان مستقیم، بشنوی که چرا اینچنین نشسته ای و بازی نمیکنی در بازی کثیف دیگران با دیگران ؟؟

به هر دو بازیگردان کثیف روی پلیدی که در هر آدمی نهفته یا پنهان است نشان بده. روی پلید نهفته در انسان خوب چون انرژی پتانسیلی که به صورت جنبشی در آید قوی، کوبنده و ویران کننده است.

کاش آنرا بیرون نمیکشیدید ...

و اما، اکنون زمان، زمان مرگ احساسات است. وقتی بازیگر نیستی با مرگ احساست زنده بمان !

مبارزه سختیست، کاش مرا اینگونه تربیت نمیکردی سپس در سردیت ،  برای آنکه میخواهم خودم باشم نه آنکه تو میخواهی، رهایم کنی مادر. کاش من هم چون تو و خواهرم سرد بودن را میدانستم تا از تربیتت زجر نمیکشیدم. آنچه هستم جز زجر نیست برای انسانی که تمامی وجودش احساس است. کاش بازیگر زندگی بودم. صداقت و یگانه خواهی برای انسان با احساس سم مهلک است. کاش من هم چون دیگران هر نوع احساسی را جز از یک نفر، از هر کس ذره ای میگرفتم تا عطشم فرو نشیند سپس رهایش میکردم. کاش میشد انتخابی بی وجدان بود و ارزشی برای دل قائل نبود. 

تا احساسم نمیرد سزایم مرگ خویشتن است. پس بمیر زیبای مهربان. زیبایی با مهربانی هیچ کجا جور در نمیاید. حتی در اشعار عاشقانه و رمان های دلگداز. 

با مهربانی و احساست خودت را میسوزانی و با سردیت دیگران را. گر نمیتوانی بازیگر باشی و از زیباییت برای رفع نیازهایت از هرکس استفاده کنی، لا اقل از ان برای سوزاندن عاشق نمایان بهره گیر. مهربانی و احساس تنها تو را میسوازند و میمیراند و سنگدلیت بازیگران و عاشق نمایان را.

سرد بمان ! قلب سنگی و سرد در بازار انسانهای امروزی بیشتر میارزد و چون طلا بهادار و با ارزش است، قلب با احساس برای حراجی ها و دست فروشهای زمانه است.

پس سرد باش و سرد بمان

آمین !

  

 

      

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |

گناه ...

واژه عجیبیست که هر کسی به نوعی آنرا معنی میکند

چندان ربطی به منطق پیدا نمیکند اما منطقی به نظر میرسد

وجدان، کاملا نسبیست. هر کس وجدان را به گونه ای معرفی میکند. حتی ملت گاهی وجدان را هم دور میزنند !

گاهی هم با پیچیدگی گره محکمی بین این دو میزنند تا روانشان متلاشی شود و آخر نیز خودشان ربطشان را بهم نمیفهمندد !

گناه تعریفیست یا نسبی؟ پس چرا آنچه را یکی گناه میداند یگری حق مسلم میپندارد؟

چرا آنچه برای دیگری افتضاح بود برای او کاملا منطقی جلوه میکند؟

با وجدان و گناه  چه باید کرد؟ کدام را باید به طاق کوبید؟ با نگه داشتنش کلاهت پس معرکه است و با نداشتنش درونت نا آرام.

ارزش را چه کسی معنی میکند. ارزش چیست؟ درست و غلط بودن را با چه میشود سنجید؟

مذهب؟ عقل گرایی؟ علم گرایی؟ عشق؟ 

چه آرزش هایی برای همه آدم ها یک معنا دارد؟

حتی معنای خدا و عشق برای هر کس متفاوت است و برای عده ای بی معنا.

معنی تلاش گاهی مضحک به نظر میرسد و بی تلاشی آخر پوچی و نیستیست

...

 

دلم میخواهد بالا بیاورم !!

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |

"خـــــــــــــــــــدای خوبم...."

با ما براساس اعمال مان ،رفتار نکن...

 

با ما که هر روز دعای وسعت روزی می خوانیم و کفه ای نان را از کودک همسایه دریغ می کنیم....

 

با ما که از تو شادی می خواهیم و حتی به یک لبخند ، مردمان را مهمان نمی کنیم.....

 

به ما که آرزوی عروج به آسمان ها را در سر می پروریم ....

 

اما پاهای مان را در گل و لجن تزویر و گناه و حرام هفت بند می زنیم....

"خدای خوبـــــــــــــــــــم...."

 

زندگی ما را رنگی از آرزوها و دعاهای مان بزن ، نه رفتار و کینه

های مان که آنگاه ، دنیا سیاه تر از سیاه می شود....

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دخترکی با نام شکست| |


الهي تو بميري من نميرم....سر قبرت بيام پارتي بگيرم

الهي سرخک و اريون بگيري.... تب مالت و بلاي جون بگيري

الهي از سرت تا پات فلج شه.... کمرت بشکنه،دستت سقط شه

الهي حصبه و ام اس بگيري....سر راه بيمارستان بميري

الهي کوربشي چشمات نبينه.... بميري، گم بشي، حقت همينه

الهي آسم تايپ آ بگيري... هنوز که زنده اي پس کي ميميري؟

الهي زن ايدزي بگيري.... بفهمي که داري از ايدز ميميري

به در بردي از اينها جان به سالم.... الهي دردبي درمون بگيري

نوشته شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:23 توسط دخترکی با نام شکست| |

عشق يک جور جوشش کور است و پیوندي از سر نابینائي اما دوست داشتن پیوندي خود آگاه و از روي بصیرت روشن و زلال عشق بیشتر از غريزه آب میخورد و هرچه از غريزه سر زند بي ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که يک روح ارتفاع دارد دوست داشتن نیز همگام با آن اوج میابد عشق در قالب دلها در شکل ها و رنگ هاي تقريبا مشابهي متجلي میشود و داراي صفات و حالت و مظاهر مشترکي است اما دوست داشتن در هر روحي جلوه خاص خويش دارد و از روح رنگ میگیرد و چون روح ها برخلف غريزه ها هر کدام رنگي و ارتفاعي و بعدي و طعمي و عطري ويژه خويش دارد ، مي توان گفت که به شماره هر روحي ، دوست داشتني هست عشق با شناسنامه بي ارتبات نیست و گذر فصل ها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد اما دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي میکند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستي نیست عشق در هر رنگي و سطحي ، با زيبائي محسوس ، در نهان يا آشکار ، رابطه دارد چنانکه "شوپنهاور" میگويد :شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزائید ، .آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روياحساستان مطالعه کنید اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زيبائي هاي روح که زيبائي هاي محسوسرا به گونه اي ديگر میبیند عشق طوفاني و متلطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت عشق با دوري و نزديکي در نوسان است ، اگر دوري به طول بینجامد ضعیف میشود اگر تماس دوام يابد به ابتذال میکشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و )ديدار و پرهیز (، زنده و نیرومند میماند . عشق جوششي يکجانبه است ، به معشوق نمي انديشد که کیست يک خود جوشي ذاتي است ، و از اين رو همیشه اشتباه میکند در انتخاب به سختي میلغزد و يا همواره يکجانبه میماند و گاه میان دو بیگانه ناهماهنگ ، عشقي جرقه میزند و چون در تاريکي است ويکديگر را نمیبینند ، پس از انفجار اين صاعقه است که در پرتو روشنائي آن چهره يکديگر را میتوانند ديد و در اينجاست که گاه پس از جرقه زدن عشق عاشق و معشوق که در چهره هم مینگرند احساس میکنند هم را نمیشناسند و بیگانگي و نا آشنائي پس از عشق – که درد کوچکي نیست– فراوان است اما دوست داشتن در روشنائي ريشه میبندد و در زير نور سبز میشود و رشد میکند و از اين روست که همواره پس از آشنائي پديد میايد . و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنائي را در سیما و نگاه يکديگر میخوانند ، و پس از آشنا شدن است که خودماني میشوند - دو روح ، نه دو نفر که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بايستي ها احساس خودماني بودن کنند و اين حالت به قدري ظريف و فرار است که به سادگي از زير دست احساس و فهم میگريزد - و سپس طعم خويشاوندي و بوي خويشاوندي و گرماي خويشاوندي از سخن و رفتار و کلم يکديگر احساس میشود و از اين منزل است که ناگهان ، خود بخود ، دو همسفر به چشم میبینند که به پهندشت بیکرانه مهرباني رسیده اند و آسمان صاف و بي لک دوست داشتن بر بالي سرشان خیمه گسترده است و افقهاي روشن و پاک و صمیمي )) ايمان(( در برابرشان باز میشود و نسیمي نرم و لطیف - همچون روح يک معبد متروک که در محراب پنهاني آن ، خیال راهبي بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیايش مناره تنها و غريب آنرا به لرزه در میاورد – هر لحظه پیام الهان هاي تازه آسمانهاي ديگر و سرزمین هاي ديگر و عطر گلهاي مرموز وجانبخش بوستانهاي ديگر را به همراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه اي بازيگر و شیرين و شوخ ، هر لحظه ، بر سر و روي ايندو میزند عشق جنون است و جنون چیزي جز خرابي و پريشاني ))فهمیدن(( و ))انديشیدن(( نیست . اما دوست داشتن در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر میرود و فهمیدن و انديشیدن را نیز از زمین میکند و با خود به قله بلند اشراق میبرد عشق زيبائي هاي دلخواه را در معشوق میافريند و دوست داشتن زيبائي هاي دلخواه را در دوست میبیند و میابد عشق يک فريب بزرگ و قوي است و دوست داشتن يک صداقت راستین و صمیمي ، بي انتها و مطلق عشق در دريا غرق شدن است و دوست داشتن در دريا شنا کردن عشق بینائي را میگیرد و دوست داشتن میدهد عشق خشن است و شديد و در عین حال ناپايدار و نامطمئن و دوست داشتن لطیف است و نرم و در عین حال پايدار و سرشار از اطمینان عشق همواره با اشک آلوده است و دوست داشتن سراپا يقین است و شک ناپذير از عشق هرچه بیشتر میشنويم سیرابتر میشويم و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر عشق هرچه ديرتر میپايد کهنه تر میشود و دوست داشتن نو تر عشق نیروئیست در عاشق ، که او را به معشوق میکشاند ؛ دوست داشتن جاذبه ايست دردوست ، که دوست را به دوست میبرد عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند ، زيرا عشق جلوه اي از خود خواهي يا روح تاجرانه يا جانورانه آدمیست ، و چون خود به بدي خود آگاه است ، آنرا در ديگري که میبیند ؛ از او بیزار میشود و کینه برمیگیرد . اما دوست داشتن ، دوست را محبوب و عزيز میخواهد و میخواهد که همه دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند که دوست داشتن جلوه اي از روح خدائي و فطرت اهورائي آدمیست و چون خود به قداست ماورائي خود بیناست ، آنرا در ديگري که میبیند ، ديگري را نیز دوست میدارد و با خود آشنا و خويشاوند میابد در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که )) هواداران کويش را چو جان خويشتن دارند (( که حصد شاخصه عشق است چه ، عشق معشوق را طعمه خويش میبیند و همواره در اضطراب است که ديگري از چنگش بربايد و اگر ربود ، با هردو دشمني میورزد و معشوق نیز منفورمیگردد و دوست داشتن ايمان است و ايمان يک روح مطلق است يک ابديت بي مرز است ، از جنس اين عالم نیست عشق ريسمان طبیعي است و سرکشان را به بند خويش در میاورد تا آنچه آنان ، بخود از طبیعت گرفته اند بدو باز پس دهند و آنچه را مرگ میستاند به حیله عشق ، بر جاي نهند ، که عشق تاوان ده مرگ است و دوست داشتن عشقي است که انسان ، دور از چشم طبیعت ، خود میافريند خود بدان میرسد ، خود آنرا ))انتخاب(( میکند عشق اسارت در دام غريزه است و دوست داشتن آزادي از جبر مزاج عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح عشق يک )) اغفال (( بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگي مشغول گردد و به روزمرگي – که طبیعت سخت آنرا دوست میدارد – سر گرم شود و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خود آگاهي ترس آور آدمي در اين بیگانه بازار زشت و بیهوده عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن عشق غذاخوردن يک حريص گرسنه است و دوست داشتن همزباني در سرزمین بیگانه يافتن است --------------------------------------------

نوشته شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:16 توسط دخترکی با نام شکست| |


Power By: LoxBlog.Com

كد موسيقي براي وبلاگ