دخترکی با نام شکست
عروس تنهایی باش نه عروس تن هایی که تنت را برای یک شب می خواهند!
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد بـه خـدا نـمــیـری از یاد نمـــــی خوام تنــــها بمونــــــم مـــــث شعــــله ای بســــــوزم وقتــــی گفتی هــــمزبونـــــــی یــــــه رفیــــــق مـــهربونـــــــی فهمیدم بــی تو مــــی مــــــیرم درد عـــــاشقی مــــی گیــــــرم آخــــــه بودنــــــــت همیشــــــه باعــــث دلگرمـــــــی میشــــــه پس بــزار پیشـــــــت بمونـــــــم اشـــک چشـــــــماتو ببوســــــم دو هـزار بــار گریـــــــه کــــــردم کـــــه بمـــــــونی تــو کنـــــــارم حـــالا کــــــه اســــیر عشقـــــم تـــــو وجودم غــــــرق مهـــــــرم دوســـــت دارم با من بمونـــــــی هـــــــمه شـــــعرامو بخونـــــــی آره این دلــــــــــــــــــــم گرفتــــه یــــــکی این قــــــلبو شکستــــه اگــــــــــه این زخمـــو نبیـــــــنی اگـــــــــــه مرهـــــــــــمی نزاری شـــــــب یـــــــلدایی نـــــــداری یــــــه هـــــوای ســــــردی داری می دونم باهـــــام می مونــــــی راز ایـــــن دلـــــــو می دونــــــی مــــی دونم هســـــتی کنـــــارم پیــــــش قلــــب بــــی قــــــرارم دســــتتو بــــــــــزار تـــو دســـتم با تــــــو من ســــــــتاره هســـتم دیــــــــگه تنــــهایـــــــی تمــــومه تـــــــا همیشه عشق می مــــونه
تو را به دادگاه خواهند كشيد، شايد به حبس ابد محكوم شوی جزييات جنايتت معلوم نيست،اما اثر انگشت تورا روی قلب شکسته ام يافته اند...!!!
" دوستت دارم ! "
خانه های ژاپن با دیوار هایی ساخته شده است که دارای فضای خالی هستند و آن را با چوب می پو شانند. در یکی از شهر های ژاپن ، مردی دیوار خانه اش را برای نو سازی خراب می کرد که مارمولکی دید. میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود. مرد چشم بادامی ، دلش سوخت و کنجکاو شد.وقتی موقعیت میخ را با دقت بررسی کردحیرتزده شد و فهمید این میخ 10 سال پیش هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده شده اما... در این مدت طولانی چه اتفاقی افتاده است ؟چگونه مارمولک در این 10 سال و در چنین موقعیتی زنده مانده ؛ آن هم در یک فضای تاریک و بدون حرکت ؟ چنین چیری امکان ندارد و غیر قابل تصور است! مرد ژاپنی ، ناخواسته انگشت به لب گذاشت و به خود گفت :10 سال مراقبت بی منت چه عشق قشنگ و بی کلکی.چطور موجودی به این کوچکی می تواند عشقی به این بزرگی داشته باشد اما خیلی وقتها ما انسانها از هم گریزانیم؟
ما آدما همیشه صداهای بلند رو می شنویم پر رنگ ها رو می بینیم و کارای سخت رو دوس داریم غافل از این که خوبا آسون میان بیرنگ می مونن و بی صدا میرن ... زندگی ما آدما بر سه اصله خندیدن بخشیدن و فراموش کردن پس بیا بخندیم ببخشیم و فراموش کنیم ... ( هر چند که خودم نمی تونم همه چیز رو فراموش کنم ! ) بنظرم دنیا ارزش هیچی رو نداره ! می دونی چرا ؟ آخه بچه که بودیم از آسمون بارون می اومد بزرگ که شدیم از چشامون بارون میاد ! کلا همه چیز رو باور دارم ... حتی خورشیدی که نتابه ...! عشق رو باور دارم حتی اگه اون رو حس نکنم به سکوت خدا ایمان دارم! آدمی ام از قضاوت بی رحمانه خیلی زود دلگیر میشم دستم بوی گل میداد من رو به جرم چیدن گل گرفتن و محاکمم کردن اما کسی فکر نکرد شاید من گلی کاشته باشم شاید طرز فکرم متفاوت باشه ... ولی ... خیلی ها هستن مترسک رو دوس ندارن چون پرنده ها رو می ترسونه ولی من دوسش دارم چون تنهایی رو درک می کنه
با ساعت دلم باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
فرق مردها و زن ها در ...
سالگرد ازدواج
روز زن
روز مرد
40 روز بعد از تولد بچه
40 سال بعد
2 ثانیه قبل ازمرگ وصیت نامه
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد لستر هم باشید
که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!
دستانت را به من بسپار تا پلی بزنیم به آن سوی زندگی فراتر از باور باورها انتهای جاده تنهایی تا اوج بودن تا ویرانه های جدایی تا خورشید محبت تا آنجا که آسمان آبی تر است قلب ها بیشتر می تپند تا سرزمین لحظه های شیرین تا رسیدن به آرزوهای دیروز تا فردا و فرداها تا امید تا آمدن بهار پلی بزنیم تا خدا تا آن جا که هیچ کس نباشد جز من و تو جز ما هیچ کس نباشد
اگر دریای دل آبی است تویی فانوس زیبایش اگر ایینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش تو یعنی دسته ای گل را ز ان سوی افق چیدن تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن تو یعنی یک کبوتر را ز تنهایی رها کردن خدای اسمونهارو به ارومی صدا کردن تو یعنی نیلوفر همیشه مهربان بودن تو یعنی باغی از مریم تو یعنی کهکشان بودن تو یعنی چیزی از احساس تو یعنی پیک ازادی برای روح زندانی تو یعنی دسته ای گل را به دست اطلسی دادن تو یعنی در زمستانها به فکر پونه افتادن تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن تو یعنی یک لطف به روی غنچه خندیدن تو یعنی روح زیبایی کنارم هستی و هر شب به خوابم باز می ایی اگر هرگز نمیخوابند دو چشم سرخ و نمناکم اگر در فکر چشمانت شکست قلب غمناکم ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست نباید زود میرفتی واز دل کوچ میکردی افقها منتظر ماندند که از این راه برگردی اگر یک اسمون دل به قصد عشق به تو دادم میان عشق و زیبایی تو را من دوست میدارم.
یه روزی میگن یه روز یه روزگاری دو تا عاشق بودن که همیشه قرارشون زیر درخت بهاری بود که هیچ وقت خزون نداشت ... هیچ وقت نمیشد گفت یکشون عاشقه و اون یکی معشوق همیشه یکی بودن و میخواستن یکی باشن ... گذر زمانه دست نامردما بینشون کدروتی پیش میاره که این دوتا رو از هم جدا میکنه یکی تو همون سرزمینی که بود یکی هم تو سرزمینی که خواستن نامردما ... هیچ وقت شادیشونو کسی ندید و از اون درخت همیشه بهار یه خاطره بیشتر نموند ...گذشت و خبر به اون دورافتاده رسید که عشقت مرد و جز وصیت نامه چیزی برات نزاشته ... شکسته و خسته میره سر قبر یارش و می بینه روی روی سنگ قبر نوشته من اینجا نخوابیده ام تا زمانی که یارم بیاید و آرام بگیرم ... شروع به گریه میکنه و وصیت نامه رو باز میکنه و آروم شروع میکنه به خوندن ... گریه ات را نمیخواهم ، شکستنت رو نمیخواهم ، تنهایی ات را نمیخوام ، میدانم دستم از دستان گرمت جدا شد ولی یادم با توست حتی اگر هیچ وقت قسمت دیدارت نباشد ... سرش رو روی سنگ قبر میزاره و آرام گریه میکنه ... آرام آرام یک جوانه از زیر برگهای زردی که از درخت همیشه بهار مونده شروع به بزرگ شدن میکنه و مثل اینکه بخواد صورت اونو نوازش بده و میره تا یه سایه سار برای اون درست کنه ... میگذره زمان و اونجا دوتا سنگ قبر کنار هم قرار میگیره که روی سنگ قبر دومی نوشته شده بخواب نازنینم ... آرام بگیر ... حالا نمیه ی قلبت در کنارت به ابدیت پیوست.
چند سطری برای زندگی دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من به هنگام با تو بودن پیدا می کنم
هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود
اگر کسی تو را آنقدر که می خواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد
دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد و قلب تو را لمس کند بد ترین شکل دل تنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید
هرگز لبخند را ترک مکن حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود تو ممکن است در تمام دنیا قفط یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی
هرگز وقتت را با کسی که حاضرنیست وقتش را با تو بگذراند نگذران شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخصی مناسب را به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکر گذار باشی
به چیزی که گذشت غم مخور به آنچه که پس از آن آمد لبخند بزن همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی خود را به فرد بهتری تبدیل کن
مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آن که دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناس
زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیز ها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری
زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست،هر کجا خندیدیم زندگانی آنجاست آنکس که از اول می داند کجا می رود
خیلی دور نخواهد رفت!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فکر کردن در مورد عشق، صحبت کردن در مورد عشق و آرزو کردن عشق معمولا ساده است
ولی تشخیص دادن عشق همیشه ساده نیست حتی زمانی که آن را در دست داریم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به افکارت عادت نکن
از به چالش کشیده شدن باورهایت نترس
وگاهی از سمت اندیشه های دیگران بیندیش
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
انسان از زمانی موجودیت پیدا میکند که به دنیا میآید و
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شاد بودن هنر است ! شاد کردن هنری والاتر ! لیک هرگز نپسندیم به خویش … که چو یک شکلک بی جان شب و روز … بی خبر از همه خندان باشیم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گاهی اوقات برای فرار از تمامی کلیشه ها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مثل بادبادک باش با اینکه میدونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خدایا آنــگونه زنــده ام بــدار که نشــکند دلی از زنــده بودنم
و آنــگونه بمیــران که کـسی به وجــد نیاید از نبــودنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد
روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق ، خطای فا حــــ ــش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * بزرگ ترین مصیبت برای یک انسان این است
دست هایت را دوست می دارم وقتی غبار از شیشه ها می روبد و هر صبح آفتاب مهربانی را در دیدگانم می کارد صدایت را دوست می دارم وقتی در هر طلوع، بیداری را عاشقانه زمزمه می کند عطر تو جان پناه من است وقتی هر شب، با غبار ملال تلاشی پی گیر مرا در آغوش می کشی آه ای مادر! ای شمع همیشه روشن در مجاورت زلال بودن تو عطش تند خواهش هایم فرم می نشیند کولبار تنهاییم را، از شانه های تکیده ام چه آسان برمی گیری!! در نگاه آسمانی ات، در هر شیار پر رنج چهره ات در آن دستان پیرو خسته ات که با جنبشی مهربان خانه را مکرر می آراید - من شادی جهان را و عشق خدا را می یابم دست هایت را دوست می دارم وقتی غبار از شیشه های دلم می روبد گرمای دستهایت بر خانه دلم ابدی باد...!! بگو چه می توان گفت ...بیا باز هم کلمات را به من بیاموز آن کلمه ای که بتواند چینهای صورتت را نوازش کند کلمه ای که بتواند به بیداری شبهایت خواب را ببخشد مادر بیا....بیا و خودت بیاموز که چگونه عشقت را سپاس بگویم......
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود؛شش روز میگذشت ؛فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای؟ باید دویست قطعه متحرک داشته باشد؛که همگی قابل جایگزینی هستند؛باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند؛باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود!بوسه ای داشته باشد که بتواند از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته درمان کند و شش جفت دست داشته باشد؛فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد؛گفت شش جفت دست؟امکان ندارد؟خداوند پاسخ داد فقط دستها نیستند!مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند!این ترتیب؛این می شود یه الگوی متعارف برای آنها؛خداوند سری تکان داد و فرمود بله ؛یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار میکنید؟که از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان؛یک جفت برای پشت سر که آنچه را لازم است بفهمد؛و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند؛بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش می دارد؛خداوند فرمود چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است تمام کنم؛از این پس می تواند هنگام بیماری خودش را درمان کند؛یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد؛فرشته نزدیک شد و به زن دست زد؛اما ای خداوند او را خیلی نرم آفریدی؛بله نرم است؛اما او را سخت هم آفریده ام؛ تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد؛فرشته پرسید فکر هم میتواند بکند؟خداوند پاسخ داد نه تنها فکر میکند بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد؛ آنگاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد ای وای این چیست!!!!خداوند فرمود اشک است؛فرشته پرسید اشک چیست؟خداوند گفت اشک وسیله ای است برای ابراز شادی ؛اندوه؛درد؛ناامیدی؛تنهایی؛سوگ و غرورش؛فرشته متاثر شد و گفت زن ها واقعا حیرت انگیزند؛زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند؛همواره بچه ها را به دندان میکشند؛سختی ها را بهتر تحمل میکنند؛بار زندگی رابه دوش میکشند؛شادی؛عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند؛وقتی میخواهند جیغ بزنند لبخند میزنند!وقتی میخواهند گریه کنند؛آواز میخوانند!وقتی خوشحال هستند گریه میکنند!!!!!!و وقتی عصبانی هستند می خندند!!!برای آنچه باور دارند میجنگند؛در مقابل بی عدالتی می ایستند؛وقتی مطمئن هستند راه حل دیگری وجود ندارد؛نه نمی پذیرند....بدون کفش نو سر میکنند که بچه هایشان کفش نو داشته باشند؛برای همراهی یک دوست مضطرب با او به دکتر می روند؛بدون قید و شرط دوست می دارند؛وقتی بچه هایشان به موقعیتی دست پیدا میکنند گریه میکنند و وقتی دوستانشان پاداش میگیرند می خندند؛در مرگ یک دوست دلشان میشکند؛در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند؛با این حال وقتی میبینند همه از پا افتادند قوی و پابرجا می مانند؛آنها می رانند؛می پرند؛راه میروند؛میدوند که نشانتان بدهند چقدر برایشان مهم هستید؛قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد؛زنها در هراندازه و رنگ و شکل می دانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد؛کار زنها بیش از به دنیا آوردن بچه است؛انها شادی و امید به ارمغان می آورند؛انها شفقت و فکر نو می بخشند؛زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند؛خداوند گفت این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد؟فرشته پرسید چه عیبی؟خداوند گفت قدر خودش را نمی داند....... وقتی سرم رو توی بغلت گرفته بودی ياد اين مطلب افتادم راستی من توی اون لحظه هيچ غمی نداشتم امروز دلم خیلی گرفته بود و میخواستمحالم از همه چیمیخوره . به نظر شما چیکار کنم که از این حالت در بیام . بعضی وقتا میخوام از شدت عصبانیت یا بزنم این کامپیوتر مویا طرفی که دلمو شکسته باور کنید دیونه نیستم . فقط و وقتی میگم برای اون میتپهووقتی خواستم و از شدت عصبانیت در حالمیشم . حق من این نیست . خاک تو سرت که بویی از انسانیت نبردی حالم ازتمیخوره . اصلا خودمو عشقهمیزنم میرقصمیادی هم ازت نمیکنم .تا تو هم از بی توجهی من به حالت برسی . ببینی چه کیفی داره سر کار گذاشتن بنده های خدا و چه زجری میکشه طرفی که سر کار گذاشته شدهبرات متاسفم. بچه ها برای شادی روحش که برای من مرده اجماعن
از خدا پرسيدند : اگر در سرنوشت ما همه چيز را از قبل نوشته اي،آرزو كردن چه سودي دارد؟ خداوند خنديد و گفت: شايد در سرنوشت تو نوشته باشم: هرچه آرزو كردي!
چراغ گریه روشن کن شب دلشوره و رفتن کناراین شب زخمی بمون بامن بمون بامن ببین امشب به یاد تو فقط از گریه می بارم حلالم کن تو می دونی دل بی طاقتی دارم تماشا کن صدایی که به دست بادها دادی تماشا کن چراغی که به تاریکی فرستادی میون رفتن و موندن کنار تو گرفتارم تن بی سرسربی تن بگودست ازتوبردارم اگربعداز تومی مونم اگربعد از تومی پوسم خداحافظ خداحافظ تو را با گریه می بوسم خداحافظ...خداحافظ
نوشتم که نگی ازت جدام نوشتم تابدونی به یادتم تا ته هر دو دنیا باهاتم نوشتم ولی ببین چه سردم نوشتم ولی ببین چه تنهام دست خودم نیست بی رنگی نوشته هام چونکه دلم پر از غمه پر از غمه دل تنگی هام... نوشتنم بهانه می خواست بهانه دل تنگی هام..... غمم داره زیاد میشه اشک ها داره جاری می شه بلکه یه کم دل باز بشه نوشتنم دلیل می خواست تویی دلیل غصه هام......
من به پایان رسیدم امروز...... به پایان یک عشق اشتباهی....... به پایان یک جاده ی تنهایی...... من به سکوت رسیدم امروز.... یک سکوت جاودانه...... یک سکوت همیشگی....... من به انتهای زندگی رسیدم امروز...... مرگ عشق را به چشم دیدم اما...... ااو رفت از این دنیای بی رحمانه....... من اما باید بمانم و نظاره گر باشم نظاره گر یک دنیا خاطره ی بیگانه....... این است تمام واقعیت امروزم: شکستن....سوختن.... خاکستر شدن و تمام شدن من به پایان رسیدم امروز.......
گفتند: شکست يعني تو يک انسان در هم شکسته اي!
دانشمندان معتقدند دلیل اصلی دشوار بودن جدایی و شکست عشقی در مغز انسان نفهته است. تحقیقات نشان میدهد افرادی که دچار این حالت میشوند مشابه با اشخاصی هستند که برای ترک اعتیاد تلاش میکنند. چقدر یک احساس می تواند سنگین باشد.و چقدر غمگین.آنقدر که مرد جوانی چون مرا زنجیر و زمینگیر کند.و آه که این به زنجیر بودن آزادم نمی کند.چون برامده از عشق است و رهایی را باطل می سازد.همین حالاست که مسلول و عبیر حالات غمگین و بی پایانی هستم که صبحم را همچوم شبی غلیظ و دلگیر کرده.همین حالاست که این سکه ی سبک و دوروی عشق و نفرت را به گمان شیر یا خط بالا و پایین می اندازم.و متحیرم که چرا همیشه آنچه را که طلب نمی کنم، مطلوب میشود.همینک که این این سکه را بر پایه علقه ی مشکوک دو گانه مبهمی بارها پست و مرتفع می کنم، آبستن درد مند همان حس غمگین و دردناکی میشوم که مرا از خودم متولد می سازد.نطفه ای که با عشق خون می شود.خونی که با عشق گوشت می شود.گوشتی که با عشق استخوان می شود.و جنینی که با نفرت متولد می شود.و بدین سان می شود که بر او اذان اتهام می خوانند و او را به طواف مجازات می برند.یک عمر نفرت به جبران نه ماه عشق.و همیشه سکه ی دوروی بی حس عشق و نفرت همینگونه معنا می دهد.همیشه همینگونه می زاید و می گریاند.همیشه عشق می گیرد و همیشه نفرت می دهد...
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه.اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی ! تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد! تنهایی،چشم براه بودن،غم،غصه،نا امیدی،شکنجه روحی،دلتنگی،صبوری،اشک بیصدا، هق هق شبونه،افسردگی،پشیمونی،بی خبری و دلواپسی و .... ! برای هر کدوم از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد و خیلی راحت روی کاغذ نوشته میشه باید زجر و سختی هایی رو تحمل کرد تا معانی شون رو فهمید و درست درک شون کرد !!! متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم سلام بچه ها نظرتون در باره ی این جمله چیه عشق چیست؟ عشق حدیثی است که با یک نگاه ولبخند شروع با بوسه ای به اوج وبا قطره اشکی به پایان میرسه
طاقت یک لحظه بی تو بودن مرا می آزارد ، به خدا نمیتوانم بی تو زندگی کنم ، عاشقت هستم ، نمیتوانم بی تو نفس بکشم .
آخر قصه ما تلخ است ، کلام آخر ما خداحافظیست.
هر دوی ما با کوله باری از خاطره میرویم ، تا اینجا با هم آمدیم ، اما از این به بعد تنها میرویم ! راه من و تو دیگر جداست از هم ، دستهای من و تو دیگر برای هم نیست.
اما قلبهایمان همیشه یکیست ، عشقمان همیشه جاودانه خواهد ماند.
طاقت جدایی را ندارم ، شعر تلخ جدایی را نخوان که طاقت اشک ریختن را ندارم ، برایم نامه ننویس که طاقت خواندنش را ندارم ، خداحافظی نکن که طاقت رفتنت را ندارم.
برو ، بی آنکه به من بگویی میخواهم بروم ، فقط برو ، از من دور شو ، نگذار صحنه تلخ رفتنت را ببینم ، نگذار هنگام رفتنت اشک بریزم ، زانو به بغل بگیرم و التماس کنم که نرو.
تمام شد ، همه چیز تمام شد، دیگر من و تو با هم نخواهیم بود ، عاشق همیم اما سرنوشت با ما یار نیست ، این زندگی با ما وفادار نیست.
طاقت رفتنت را ندارم ، اما راهی جز جدایی نیست ، همه میخواهند ما با هم نباشیم ، در کنار هم نباشیم ، میخواهند تنها باشیم ، یا نه ، سهم کسی دیگر باشیم.
طاقت جدایی ندارم ، تحمل بی تو بودن سخت است ، شاید از غصه نبودنت بمیرم.
حكايت قبل و بعد
قبل: نماینده مجلس دستگیر می شد، چون مشکل سیاسی داشت.
بعد: نماینده مجلس دستگیر می شود، چون مشکل جنسی دارد.
قبل: معاون دانشگاه اخراج می شد، چون نظری مخالف حکومت داشت.
بعد: معاون دانشگاه مورد اعتراض قرار می گیرد، چون به دانشجو تجاوز می کند.
قبل: فرمانده پلیس زندانی می شد، چون مشکل مالی داشت.
بعد: فرمانده پلیس زندانی می شود، چون مشکل جنسی دارد.
قبل: دانشجو اعتراض می کرد، برای اینکه جلوی تجاوز به حقوق مردم را بگیرد.
بعد: دانشجو اعتراض می کند، برای اینکه جلوی تجاوز به خودش را بگیرد.
قبل: پلیس دختران را دستگیر می کرد، تا جلوی رابطه جنسی آنها را بگیرد.
بعد: پلیس دختران را دستگیر می کند، تا با آنها رابطه جنسی برقرار کند.
قبل: ملت به دولت اعتراض می کردند، چون برنامه های مزخرفی از تلویزیون پخش می شد.
بعد: ملت به دولت اعتراض می کنند، چون برق نداریم که مزخرفات تلویزیون را ببینیم.
قبل: پلیس مردم را کتک می زد، چون مردم می خواستند اوضاع را تغییر بدهند.
بعد: پلیس مردم را کتک می زند، چون مردم باید قیافه های شان را تغییر بدهند.
قبل: روزنامه نگاران به رئیس جمهوراعتراض می کردند، چون همه حقیقت را نمی گفت.
بعد: روزنامه نگاران به رئیس جمهور اعتراض می کنند، چون همیشه دروغ می گوید.
قبل: رهبر به دولت اعتراض می کرد، چون معتقد بود گرانی مردم را آزار می دهد.
بعد: رهبر از دولت دفاع می کند، چون معتقد است انتقاد از گرانی دولت را آزار می دهد.
قبل: وزیر برکنار می شد، چون نمی خواست توی سر مردم بزند.
بعد: وزیر برکنار می شود، چون دیر توی سر مردم زده است.
نتیجه گیری اخلاقی: شما وقتی درها را ببندید ممکن است پشت درهای بسته هر اتفاقی بیفتد.
نتیجه گیری سیاسی: با آدم های فاسد باید مبارزه کرد، نه از طریق آدمهای فاسد تر.
امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم
و تقدیم تو کنم
گرچه که یقیین دارم که می دانی
نه تنها اشعارم
که تمام هستی ام
وجودم
تقدیم به توست
تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی
وقتی اولین سلام
نخستین دیدار
ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم
آن زمان که با نگاهی معصومانه
با لبخندی کودکانه
و با صداقتی شاعرانه
دستهایم را فشردی
و آن زمان را که شوق هر روز دیدنم
و هر روز دیدنت
آرامم می کرد ...
آه ! افسوس که چه زود گذشت !
باور می کنی ؟
باور کن که لحظه لحظه اندیشیدن به تو
حتی با اینهمه فاصله و درد
خون زندگی ، عشق به زندگی ، عشق به بودن را در رگهایم به جوش می آورد!
باور کن که هنوز هم دوست دارم
کودکانه
بی پروا
صادقانه
عاشقانه
دیوانه وار
بگویم
دوستت دارم
بگویم از ازل تا به ابد
عاشقانه و دیوانه وار
دوستت دارم
گرچه گفتن و شنیدنش را از من دریغ می کنی
می هراسی
می گریزی
اما من هنوز هم
دوست دارم که بگویم
دوستت دارم !
شهروند ژاپنی متحیر این صحنه ، دست از کار کشید و به تماشای مارمولک نشست.این جانور در 10 سال گذشته چه کار می کرده ؟ چگونه و چی می خورده؟
محو نگاه به جانور اسرارآمیز شده بود که سر و کله مارمولک دیگری پیدا شد.این مارمولک، تکه غذایی به دهان گرفته و برای جفتش برده بود.
اکنون قلبم در کجا می تپد
سخت است باور اینکه در زمان گمشده بودیم
هر انچه که در ارزویش هستم در چشمان تو حس می کنم
همیشه به این فکر می کردم که قلبت را برای خود حفظ کنم
اما اکنون بسیار دور از دسترس به نظر می اید
نمی دانم چگونه عشق تئوانست اینگونه بی خبر ترکم کند
قلبهای خاموش به کجا می روند؟
اکنون قلبم در کجا می تپد؛
صدای تپش کجاست؛
که فقط در شب طنین می اندازد
نمی توانم زندگی کنم
بدون احساس ان در درون
قلبهای تنها و بی کس به کجا در حرکتند
شمعی در اب، با در ماندگی در حرکت است
ای تویی که در میان تندر پنهان هستی؛
بیا و مرا نجات ده
من در حسرت رویایی بی پایان هستم
در جستجوی دستانی هستم که بر ان تکیه کنم
به دنبال بازوانی هستم که نشانم دهند
قلبهای خاموش به کجا می روند؟
می دانم، بیرون از اینجا
او در انتظار من است
کسی که درست مانند من در جست و جو است
و بعد نوازشی که در سکوت را می شکند
عشق همچنان باقیست
دو قلب به یکدیگر نیاز دارند
پس بالهایی برای پرواز من
اکنون میشنوم که قلبم می تپد
صدای تپش را نیز می شنوم
که در اینجا و شب پیچیده است
حس میکنم اکنون قلبم می تپد
اکنون که فهمیده ام
احساس در درون زنده است
کسی را دارم تا قلبم را نثارش کنم
و این احساس همچنان قویتر و قویتر می شود
قلبهایی که برای این ساخته شده اند؛
که تا ابد عاشق بمانند
وقت دقیق آمدن توست!
من ایستاده ام:
مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ های از بوسه
با ساعت غرورم اما !
من ایستاده ام:
با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور شدن من!
هنگام شعله ور شدن توست!
ها . . . چشم ها را می بندم
ها . . . گوش ها را می گیرم
با ساعت مشامم
اینک:
وقت عبور عطر تن توست
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی .
می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری…
زن: عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمونیم وشمع زندگیمون نورانی باشه...
مرد: عالیه! میگم... کی نوبت کیک می شه؟
زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یه بوس کافیه!
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم چون آشپزیت عالیه!
زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره ! کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم...
مرد: اشکال نداره ، سال دیگه جبران می کنی . ممممم چه بوی غذایی میاد!
زن: عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی؟
مرد: ( با دهن پر) اینجاست... دقت کردی شیر خشک چقدر خوشمزه ست؟
زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم...
مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم ؟
زن: عزیزم.... همیشه دوستت.... داشتم!
مرد: گشنمه!!!
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم و تمام زندگی ام را نثارشان می کردم!
مرد: به مهمانان شب اول قرمه سبزی , شب سوم قیمه , شب هفتم کباب و شب چهلم ... کوفت بدهید!
دستانت را به من بسپار
حضورت راه آخر بود
من اما بي خبر بودم تو دستاي تو خنجر بود
تن من زخمي شد از عشق
يه يادگاري پر درد
به ياد اون كه يك روزي منو پا بند و عاشق كرد
ولي خوشحالم از اين عشق با اين كه سرد و پيرم كرد
يه احساسي به من داد كه
از هر احساسي سيرم كرد...
گفتم: خستهام!
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره !
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم!
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیک بودن توبرای من کوچیک خیلی دوره..تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و صبرم کمه ..یه اشاره کنی تمومه.
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته!
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد بود.......
از زمانی آغاز به “زندگی” میکند که روحش را به پرواز در آورد
بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما بادا !!
انقدر بر خلاف جهت حرکت می کنیم
که خود کلیشه می شویم
ولی بازم تو آسمون میرقــــ ــصه و میخنده…….!
کودکی فال فروش را پرسیدم چه میکنی؟ گفت : به آنانی که در دیروز خود مانده اند ،فردا را میفروشم !
که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد،نه شعور لازم برای خاموش ماندن
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر
گفت: نه ! شکست يعني من هنوز موفق نشده ام.
گفتند شکست يعني تو هيچ کاري نکرده اي.
گفت نه! شکست يعني من هنوز چيزي ياد نگرفته ام.
گفتند : شکست يعني تو يک آدم احمق بودي.
گفت نه! شکست يعني من به اندازه کافي جرات و جسارت داشته ام.
گفتند : شکست يعني تو ديگر به آن نمي رسي.
گفت : نه شکست يعني مي بايد از راهي ديگر به سوي هدفم حرکت کنم.
گفتند : شکست يعني تو حقير و نادان هستي
گفت: شکست يعني من هنوز کامل نيستم.
گفتند: شکست يعني تو زندگيت را تلف کردي.
گفت نه! شکست يعني من بهانه اي براي شروع کردن دارم.
گفتند: شکست يعني تو ديگر بايد تسليم شوي!
گفت : نه! شکست يعني من بايد بيشتر تلاش کنم.
با بررسی مغز افرادی که به تازگی دچار شکست عاطفی شده و برای مثال طلاق را تجربه کردهاند دانشمندان متوجه شکل الگوهای خاصی در مغز انسان شدند که به این مشکل دامن میزند.
دانشمندان متوجه شدند مردان و زنانی که طلاق را تجربه کردهاند با نگاه کردن به عکس همسر سابقشان نواحی خاصی در مغزشان فعال میشود که مرتبط با کنترل احساسات، دریافت پاداش و نیاز اعتیاد گونه است و علاوه بر آن احساس وابستگی و درد و رنج حاصل از جدایی را در فرد تقویت میکند.
این مطالعات نشان میدهد که چرا برای بسیاری از افراد غلبه بر حس ناشی از جدایی مشکل است و چرا برخی در هنگام بروز این مشکلات عاطفی رفتارهای افراطی مانند خودکشی از خود نشان میدهند.
دکتر هلن فیشر از دانشگاه راتگرز که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: عشق مانند اعتیاد است. احساس علاقه میتواند مانند یک اعتیاد قدرتمند در بدن انسان شکل بگیرد که جدایی میتواند تاثیرات بسیار مخربی روی ذهن و روان انسانها داشته باشد.
فیشر در این باره گفت: ما فکر میکنیم که شکل مغز برای پذیرش عشق از میلیونها سال قبل برنامه ریزی شده است که باعث میشود اجداد ما بتوانند انرژی و وجود خود را برای یک نفر متمرکز کنند و فرآیند همسریابی را آغاز کرده و ادامه دهند.
زمانی که شما در فرآیند جدایی وارد میشوید یکی از بهترین مواهب زندگی را از دست میدهید. مغز شما طوری فعالیت میکند که شما را وادار به بازگرداندن همسرتان کند و این حالت میتواند به شکل اعتیاد گونه عمل کند.
فیشر و همکارانش مغز 15 داوطلب را که به تازگی دچار شکست عاطفی شده بودند اسکن کردند. این افراد با وجود پایان یافتن زندگی مشترکشان هنوز هم به همسر خود علاقه داشتند. به طور متوسط این افراد دو سال با همسر خود زندگی کرده بودند و تقریبا 2 ماه بود که از او جدا شده بودند.
در این تحقیقات از سوالات خاصی استفاده شد تا شدت عشق و علاقه این افراد بررسی شود. بررسیها نشان داد که این افراد 85 درصد از اوقاتی را که در بیداری هستند به همسر خود فکر میکنند.
این تحقیقات نشان داد نگاه کردن به تصویر همسر سابق باعث فعال شدن قسمتهایی از مغز میشود که با پاداش و انگیزه مرتبط هستند. این ناحیه در افراد علاقه مند هم به شدت تحریک میشود و رضایت فرد از زندگی گذشتهاش یا داشتن خاطرات بد از آن دوران معمولا تاثیری در فعالیت این ناحیه ندارد.
به عبارت دیگر جدایی برای بسیاری از انسانها بسیار مشکل است و حتی میتواند فرد را با مشکلات عاطفی شدید مانند افسردگی و ناامیدی رو به رو کند.
چاره چیست؟
البته برای این افراد روشهایی هم برای غلبه بر این احساس وجود دارد. دانشمندان متوجه شدند زمان بهترین مسکن است. هرچه زمان بیشتری از جدایی میگذرد به همان اندازه فعالیت بخشهای مرتبط کاهش پیدا کرده و ممکن است از شدت علاقه فرد کم شود.
گذشت زمان سبب میشود فرد بتواند منطقیتر در مورد گذشته خود بیندشید و خوبیها و بدیهای آن را بهتر بسنجد. این موضوع سبب میشود او بتواند بهتر در مورد گذشته خود قضاوت کند.
این بررسیها همچنین نشان میدهد صحبت کردن در مورد این موضوع یکی از بهترین روشها برای کاهش اثرات آن است.
با این کار شرایطی برای مغز فراهم میشود که میتواند بهتر در این مورد تفکر کند و روشهای موثری برای کنار آمدن با آن ابداع کند.
Power By:
LoxBlog.Com |